کد مطلب:225141 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

صورت مکتوبی که هارون الرشید در این باب به حکام و عمال ولایات مسطور نمود
بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد، فان الله ولی أمیرالمؤمنین و ولی ماولاه و

الحافظ لما استرعاه و أكرمه به من خلافته و سلطانه، و الصانع له فیما قدم و أخر من أموره، و المنعم علیه بالنصر و التأیید فی مشارق الأرض و مغاربها، و الكالی ء و الحافط و الكافی من جمیع خلقه. و هو المحمود علی جمیع آلائه، المسؤل تمام حسن ما أمضی من قضائه



[ صفحه 175]



لأمیرالمؤمنین، و عادته الجمیلة عنده، و الهام ما یرضی به، و یوجب له علیه أحسن المزید من فضله. و قد كان من نعمة الله عزوجل عند أمیرالمؤمنین و عندك و عند عوام المسلمین ما تولی الله من محمد و عبدالله ابنی أمیرالمؤمنین من تبلیغه بهما أحسن ما أملت الامة و مدت الیه أعناقها، و قذف الله لهما فی قلوب العامة من المحبة و المودة و السكون الیهما، و الثقة بهما لعماد دینهم، و قوام أمورهم، و جمیع الفتهم، و صلاح دهمائهم و دفع المحذور و المكروه من الشتات و الفرقة عنهم حتی ألقوا الیهما أزمتهم، و أعطوهما بیعتهم، و صفقات أیمانهم بالعهود و المواثیق، و وكید الأیمان المغلظة علیهم. أراده الله فلم یكن له مرد، و أمضاه فلم یقدر أحد من العباد علی نقضه، و لا ازالته و لا صرف له عن محبته و مشیته، و ما سبق فی علمه، و أمیرالمؤمنین یرجو تمام النعمة علیه و علیهما فی ذلك، و علی الامة كافة، لاعاقب لأمر الله، و لا راد لقضائه و لا معقب لحكمه. و لم یزل أمیرالمؤمنین مبذ اجتمعت الامة علی عقد العهد لمحمد ابن أمیرالمؤمنین من بعد أمیرالمؤمنین، و لعبدالله ابن أمیرالمؤمنین من بعد محمد ابن أمیرالمؤمنین یعمل فكره و رأیه و نظره و رویته فیما فیه الصلاح لهما و لجمیع الرعیة و الجمع للكلمة، و اللم للشعث، و الدفع للشتات، و الفرقة و الحسم لكید أعداء النعم من أهل الكفر و النفاق، و الغل و الشقاق، و القطع لا ما لهم من كل فرصة یرجون ادراكها، و انتهازها منهما بانتقاض حقهما، و یستخیر الله أمیرالمؤمنین فی ذلك. و یسأله العزیمة له علی ما فیه الخیرة لهما و لجمیع الامة، و القوة فی امر الله و حقه، و ائتلاف أهوائهما و صلاح ذات بینهما، و تحصینهما من كید أعداء النعم، ورد حسدهم و مكرهم، و بغیهم و سعیهم بالفساد بینهما، فعزم الله لأمیرالمؤمنین علی الشخوص بهما الی بیت الله و أخذ البیعة منهما لأمیرالمؤمنین بالسمع و الطاعة و الانفاذ لأمره، و اكتتاب الشرط علی كل واحد منهما لأمیرالمؤمنین و لهما بأشد



[ صفحه 176]



المواثیق و العهود، و أغلظ الأیمان و التوكید، و الاخذ لكل واحد منهما علی صاحبه بما التمس به أمیرالمؤمنین اجتماع الفقهاء و مودتهما و تواصلهما و موازرتهما و مكانفتهما علی حسن النظر لانفسهما و لرعیة أمیرالمؤمنین التی استرعاهما و الجماعة لدین الله عزوجل و كتابه، و سنن نبیه صلی الله علیه و آله، و الجهاد لعدو المسلمین من كانوا و حیث كانوا، و قطع طمع كل عدو مظهر للعداوة، و مسرلها، و كل منافق و مارق و أهل الاهواء الضالة المضلة من فرقة تكید بكید توقعه بینهما و مدحس یدحس به لهما و ما یلتمس أعداء الله النعم و أعداء دینه من الضرب بین الامة و السعی بالفساد فی الارض، و الدعاء الی البدع و الضلالة، نظر امن أمیرالمؤمنین لدینه و رعیته و امة نبیه محمد صلی الله علیه و آله و مناصحة له و لجمیع المسلمین، و ذبا عن سلطان الله الذی قدره و توحد فیه الذی حمله ایاه و الاجتهاد فی كل ما فیه قربة الی الله و ما ینال به رضوانه، و الوسیلة عنده. فلما قدم مكة أظهر لمحمد و عبدالله رأیه فی ذلك، و ما نظر فیه لهما، فقبلا كل ما دعاهما الیه من التوكید علی أنفسهما بقبوله، و كتبا لامیرالمؤمنین فی بطن بیت الله الحرام بخطوط أیدیهما بمحضر ممن شهد الموسم من أهل بیت أمیرالمؤمنین و قواده و صحابته و قضاته و حجبة الكعبة و شهاداتهم علیهما كتابین استودعهما أمیرالمؤمنین الحجبة و أمر بتعلیقهما فی داخل الكعبة. فلما فرغ أمیرالمؤمنین من ذالك كله فی داخل بیت الله الحرام و بطن الكعبة أمر قضاته الذین شهدوا علیهما و حضروا كتابهما أن یعلموا جمیع من حضر الموسم من الحاج و العمار، و وفود الامصار، ما شهدوا علیه من شرطهما و كتابهما و قراءة ذلك علیهم لیفهموه و یعوه و یعرفوه و یحفطوه، و یؤدوه الی اخوانهم و أهل بلدانهم و أمصارهم ففعلوا ذلك، و قری ء علیهم الشرطان جمیعا فی المسجدالحرام. فانصرفوا و قد اشتهر ذلك عندهم، و أثبتوا الشهادة علیه، و عرفوا نظر أمیرالمؤمنین و عنایته بصلاحهم، و حقن دمائهم، و لم شعثهم، و اطفاء جمرة أعداء الله و أعداء دینه و كتابه، و جماعة المسلمین عنهم، و أظهروا الدعاء لامیرالمؤمنین



[ صفحه 177]



و الشكر لما كان منه فی ذلك. و قد نسخ لك أمیرالمؤمنین ذینك الشرطین اللذین كتبهما لامیرالمؤمنین ابناه محمد و عبدالله فی بطن الكعبة فی أسفل كتابه هذا، فاحمدالله عزوجل علی ما صنع لمحمد و عبدالله ولیی عهد المسلمین حمدا كثیرا، و اشكره ببلائه عند أمیرالمؤمنین و عند ولیی عهد المسلمین و عندك و عند جماعة امة محمد صلی الله علیه و آله كثیرا، و اقرء كتاب أمیرالمؤمنین عل من قبلك من المسلمین، و أفهمهم ایاه و قم به بینهم، و أثبته فی الدیوان قبلك، و قبل قواد أمیرالمؤمنین و رعیته قبلك، و اكتب الی أمیرالمؤمنین بما یكون فی ذلك انشاءالله، و حسبنا الله و نعم الوكیل، و به الحول و القوة و الطول. و كتب اسماعیل بن صبیح بوم السبت لسبع لیال بقین من المحرم سنة ست و ثمانین و مائة. یزدان تعالی ولی أمیرالمؤمنین و حافظ سلطنت و ودایع و خلافت اوست، شكر و سپاس ایزد متعال بر تمام آفریدگان و متنعمان واجب است و از جمله نعمتهای او كه بر امیرالمؤمنین و تو و گروه مسلمین لازم است این است كه هارون الرشید دو پسرش امین و مأمون را كه چشمها بدیشان باز و گردنها بطرف آنها فراز است و قلوب جهانیان به مهرشان آكنده و برای حفظ دین و آئین خودشان بقای سلطنت ایشان را از خداوند پاینده خواسته اند و اصلاح تمام مفاسد امور و انجاح تمام مقاصد نزدیك و دور را به حسن تدبیر و یمن نقیبت ایشان پاینده شمارند به ترتیب به منصب خلافت بركشید و از امت بیعت ایشان را بستانید و نیروی سلطنت و اطاعت هر یك را با پیمان و عهود و مواثیق مغلظه استوار ساخت. و این چیزی است كه اراده حضرت متعال بر آن تعلق گرفته و هیچ تمردی برای آن نیست و قلم تقدیر ممضی ساخته لاجرم نقض و اراله ی آن و صرف آن برای هیچ آفریده ممكن نباشد و این ولایت عهد و خلافت این دو نوباوه بوستان خلافت در كنوز علم الهی سبقت گرفته است. و اینك أمیرالمؤمنین در این تقریر و تدبیری كه نموده است امیدواری دارد كه حضرت منعم حقیقی نعمتش را بر وی و بر تمام امت به اتمام رساند و آنچه خواسته



[ صفحه 178]



و اراده فرموده و حكم نموده دیگرگون نخواهد شد و از آن هنگام كه امت یكدل و یك جهت شدند و با محمد بن هارون و پس از وی با عبدالله مأمون عقد بیعت استوار كردند همواره أمیرالمؤمنین اندیشه به اندیشه پیوست و آنی از تفكر و تعقل آسوده ننشست تا آنچه در خور صلاح كار امین و مأمون و جماعت امت است و موجبات آسایش ایشان و اجتماع و اتحاد ایشان و چاره دشمنان دین و دولت و حاسدان ملك و ملت و دفع می كاید بدخواهان نعم و قلع مواد كفار و منافقان و اهل نفاق و خیانت و شقاق و قطع سلسله آمال و ریشه خیال بدسكال است تدبیرها نمود و اداراك مقصود بفرمود. و از پیشگاه یزدان خواستار نمایش راه خیر و فلاح ایشان و تمام امت شد و از جانب یزدان اشارت یافت كه امین و مأمون را بجانب بیت الله الحرام حاضر كند و از ایشان در خانه ایزد سبحان برای اطاعت اوامر و نواهی امیرالمؤمنین اخذ بیعت كند و در آنچه در عهدنامه شرط كرده است بباید طابق النعل بالنعل متابعت نمایند و در هیچ چیز از آن مطالب مسطوره عصیان نورزند و جز به موافقت و موازرت و مكانفت یكدیگر نروند و در حفظ حدود و نوامیس الهیه و رعایت آسایش بریت و ترویج دین و رضای خاطر امیرالمؤمنین و جماعت مسلمین روزگار نسپارند و بر این جمله عهود و مواثیق و سوگندهای سخت در كار آورد و راه غدر و تعلل برای ایشان برجای نگذاشت و بر ایشان واجب است كه در دفع اعادی دین و گروه منافقین و اهل طمع و بدع و جماعت گمراهان و مفسدان و كفار و مشركان و امثال ایشان آنی خودداری نكنند و ساعیان و بداندیشان و فتنه انگیزان را از میان بردارند و دین مبین و سنت سید المرسلین صلوات الله علیهم اجمعین را ترویج و تشدید نمایند و در آنچه اسباب رضای خدای و تقرب به آستان كبریا می باشد غفلت و مسامحت نجویند. و چون هارون بمكه آمد آنچه منظور او بود و مسطور افتاد و رأی او به آن علاقه گرفته بود در حق محمد و عبدالله ظاهر ساخت و ایشان آن جمله را پذیرفته و در بطن بیت الله به خط دست خودشان در محضر آنانكه از اهل بیت امیرالمؤمنین و بزرگان پیشگاه و سرهنگان سپاه و قضاة و حكام ممالك و حاجیان كعبه معظمه برای امیرالمؤمنین



[ صفحه 179]



رقم كردند و تمامت آن مردم بر آن عهدنامه خامه براندند و مهر بر نهادند و گواهی بر نگاشتند و هارون آن دو كتاب را به حاجیان مكه به امانت بداد و بفرمود تا درون كعبه مشرفه بیاویختند. و چون امیرالمؤمنین در داخل بیت الله الحرام و بطن كعبه ازین جمله بپرداخت فرمان داد تا قضاة او كه بر آن دو مكتوب گواهی نگاشتند هر دو مكتوب را بر دیگر مردمان كه اقامت حج كرده و در آن زمین مقدس حاضر شده بودند قرائت كردند و حاضران را بیاگاهانیدند و نیز به آن جماعت امر كردند كه به غایبان تبلیغ نمایند و به هر شهر و دیار كه بازمی گردند تمام مردم را مستحضر نمایند . قضاة برحسب فرمان هر دو كتاب را در مسجدالحرام بر جمله مردمان فروخواندند و اثبات شهادت بنموده و رأی و تصویب امیرالمؤمنین را در اصلاح امور جمهور و حفظ مال و ناموس و خون مسلمانان و اتفاق و اتحاد ایشان و اطفاء آتش كید و كین دشمنان دین باز نمودند همگان شادان و سپاسگزاران شدند و او را دعا و ثنا گفتند و این دو مكتوب را نسخ متعدده برنگاشتند و به ولایات بفرستادند و حكام را بسپاس یزدان و دعای امیرالمؤمنین و تبلیغ برعایا و برایا و ثبت و ضبط در دواوین مأمور داشتند و اسماعیل بن صبیح در روز شنبه هفت روز از شهر محرم به جای مانده سال یكصد و هشتاد و ششم برنگاشت. می گوید بعد از آن هارون الرشید فرمان كرد كه هزار دینار سرخ برای مأمون حاضر كردند و از رقه به بغداد حمل كردند و نیز می گوید رشید از آن پس كه جعفر بن یحیی را بقتل رسانید در عمر جای داشت و از آنجا برقه رفت و بعد از آن به بغداد آمد و در این وقت از علی بن عیسی بن ماهان كه والی خراسان بود مكرر عرض شكایت رسید و عزیمت بر آن نهاد كه او را از خراسان معزول نماید و هارون همی خواست كه بدو نزدیك باشد چون وارد بغداد شد پس از چندی از بغداد به قرماسین آمد و این حكایت در سال یكصد و هشتاد و نهم روی داد. آنگاه جماعتی از قضاة و غیرهم را به جانب بغداد فرستاد و ایشان را به شهادت



[ صفحه 180]



گرفت كه جمیع اموالی را كه در لشكرگاه خود دارد با تمامت خزاین و اسلحه و خیل و دواب و مواشی و غیر آنها هر چه هست مخصوص به عبدالله مأمون است و هارون را در تمام آن جمله هیچ حق و بهره ای نیست و نیز از آنانكه با او حاضر بودند برای مأمون بیعت بگرفت و هرثمة بن عیسی رئیس كشیكچیان را به بغداد مأمور نمود تا دیگر باره از مردم بغداد برای امین و مأمون و مؤتمن اخذ بیعت كردند بدان صورت كه در مكه مكتوب و مشروط ساخته بودند لكن تقریر بیعت قاسم یا خلع قاسم را بمأمون گذاشت تا هر وقت كه نوبت خلیفتی بمأمون رسید به هر طور كه صلاح بداند و مایل باشد رفتار نماید و ابراهیم موصلی این شعر را در باب بیعت هارون برای دو پسرش در كعبه معظمه گوید: خیرالامور مغبة واحق امر بالتمام امر قضی احكامه الرحمن فی بیت الحرام غریب این است كه هارون الرشید در ذیل این مكتوب می نویسد امر تولیت دو پسرش امین و مأمون از جانب خداوند بیچون و اراده و مشیت اوست معذالك می نویسد اگر برخلاف آنچه وی دستور العمل داده است رفتار نمایند معزول هستند و امت از بیعت و اطاعت ایشان معاف می باشند اگر چنانكه وی گوید ایشان از جانب یزدان هستند چگونه بناصواب كار كنند و چگونه بعد از مرگ هارون اختیار نصب و عزل ایشان به میل و اراده اوقات حیات اوست اگر نیستند چرا بر خدا افترا می بندد و در ردیف «فمن افتری علی الله كذبا» اندر می شود. اگر می گوید من خود از جانب خدای به نصب ولیعهد مأمورم چگونه در حق آنكس كه قلبش اطمینان ندارد به خلافت و امارت مسلمانان تصویب می كند و اگر اجماع امت را شرط می داند چگونه بعد از خودش به ایشان راجع نمی دارد و رأی خود را مجری می خواهد و چگونه در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام كه از جانب خدای و رسول خدای منصوب بود و خلافتش مقید به هیچ قیدی و عزل و نصبی موكول نیست جاری نگشت و در آنجا مسئله اجماع را پیش آوردند و با اینكه اجماع صحیح حاصل نشد به آن كار كردند.



[ صفحه 181]



و بنی عباس كه در بعضی مقامات كه صرفه خود را در آن می دیدند منكر آن امر بودند و می گفتند غصب حق آن حضرت را نمودند چگونه درباره اولاد آن حضرت كه منصوص به امامت هستند چون نوبت خلافت به خودشان رسید اغماض كردند و نور هدی و چراغ خدا را خاموش خواستند و اینكه هارون می گوید این ولایت از جانب خداوند است ندانیم خود دعوی نبوت و نزول وحی می كند یا می گوید از حیث قرابت با رسول خداوند است اگر به سخن اول رفته معلوم است حال مدعی نبوت چیست اگر به تمسك دوم سند می جوید پس چگونه اولاد خود آن حضرت كه اقرب و اعلم و اولی هستند بی نصیب و شهید می شوند حسبهم الله تعالی.